امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

من و مامان و بابام

آش دندونی

1391/4/30 16:40
نویسنده : آذر
672 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزترینم قربون مرواریدای نازنینت برم که دارند آروم آروم روی لثه های قشنگت نمایان می شوند . امروز با بابایی و شما رفتیم خونه ی مادر جون برای پختن آش دندونی ، مادرجون از دیروز درگیر درست کردن آش دندونی شما بود و کلی زحمت کشید  و از صبح تا ظهر با زبان روزه مشغول درست کردن آش بود کلی به شما خوش گذشت ، من و بابایی برای شما کیک دندونی هم سفارش دادیم . که به همراه آش سرو شد . خونه ی مادرجون ؛ همه روزه بودند بجز شما که یه نهار خوشمزه که مادرجون زحمت کشیده بودند و برای شما درست کرده بودند  را نوش جان کردید . شما بغل خاله مژده بودی با خاله جون کلی بازی کردی و من و خاله لیلی و مامانی و زندایی مشغول به کار تزئین آش شما . خاله لیلی برای شما با فتوشاپ یه کارت یادبود برای رویش اولین دندونت هم درست کرد که عکسش را تو وبلاگت میذارم . واقعا" ممنونم از  مامان جون مهربون که هم تو جشن تولدت کلی واسه ی شما زحمت کشید و هم تو درست کردن آش دندونت . شب هم رفتیم خونه عمه لیلا ، پسر عمه مهربونت کلی با شما بازی کرد و شما را کلی می خندوند . راستی عمه جونم یه سوپ خوشمزه ماهیچه برای شما درست کرده بود و شما هم خوشمزه خوردی. تازه سر سفره شام هم از سیب زمینی های خورشت کلی دلت می خواست و من و بابایی هم به شما می دادیم تا بخوری . بابایی به شما سیب زمینی می داد و به شما می گفت به منم میدی شما هم دستت را به طرف دهان بابایی می بردی  و با رضایت خوراکیتو به بابایی می دادی و خلاصه عمه جونم کلی قربون صدقت می رفت . امروز روز خوبی بود و به شما هم خیلی خوش گذشت همیشه شاد و سلامت باشی پسر عسلی من .

 

2

2

3

4

5

خاله لیلی محافظ امیرحسین

6

قربونش برم الهی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

لیلا
2 مرداد 91 18:39
قربون امیر حسین نازنینم برم ، به منم سیب زمینی داد خوشحالم که امشب خونه ی مامان افسر میبینمت عزیز عمه
لیلا
2 مرداد 91 18:40
دست مامان بزگ مهربونت درد نکنه تازه ما هم آش دندونی خوردیم ، شبم کیک دندونی خوردیم