اولین سرما خودگی
سلام عزیز دلم ایشالا که همیشه شاد و سلامت باشی ؛ این اولین سرما خوردگی بدی است که تو برای اولین بار تجربه اش میکنی ! تجربه ی خیلی بدیه اما باعث میشه سیستم ایمنی بدنت قویتر بشه ؛سختیش برای من و بابایی فقط اذیت شدن تو بود عزیز دلم بارها میگفتیم کاش ما سرما میخوردیم نه پسر عسلیمون با اجازه ی شما منم سرما خوردم ؛ تنها راه بهبودی طی شدن دوره ی سرماخوردگی بود تو این مدت ٣ بار پشت سر هم شما رو بردیم پیش دکترت ( دکتر صبا ) ؛دفعه ی آخر آقای دکتر تا ما رو دید خنده اش گرفت ؛ انگار ما خیلی می ترسیم ؛ راستشو بخوای هر آخی که تو میگی آه از نهاد ما بلند میشه عزیزدل ؛3 روز اول بیقرای و شب نخوابی پسرم و ... واسه خودش داستانیه . حالا که دارم اینارو برای شما می نویسم دیروز آخرین دوز آنتی بیوتیکت را خوردی . حالا دیگه خدا را شکر پسرم حالش خوب شده . پسرم تازه تازه دارم یه ذره از معنی مادر بودن را درک میکنم آدما وقتی بچه هستند قدر مامان و باباشونو نمی دونن ولی وقتی بزرگتر میشن و جایی که من الان هستم قرار میگیرن تازه دلشون میخواد برگردند تو آغوش پدر و مادرشون ؛ و سفت و سخت مادر و پدر شون را بغل کنند و آروم بگیرند آروم آروم ؛ ببخشید این یه بخش کوچیک خیلی احساسی را باید مینوشتم تا یه کم دلم آروم بگیره . همه چی آرومه ، من چقدر خوشبختم ، پیشم هستی حالا ،سالم و سر زنده ، به خودم میبالم .
کلاه مامان رو سر شما چیکار میکنه ؟