امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

من و مامان و بابام

روز پدر مبارک

روزتولد حضرت علی (ع) ، روز پدر گرامی باد . ( امسال پاپا ، بابای بابایی در کنار ما نیست اما یادش همیشه در خاطر ما باقیست . روحش شاد .) بابا علیرضا روزت مبارک. پدر جون روزت مبارک . دایی جون روزت مبارک .   ...
2 خرداد 1392

امیرحسین وکتاب

پسر عزیزم به کتابخواندن علاقه مند شده ؛ البته قبلا" کتابهای شما پارچه ای بود اما الان برای مامان کتاب هم میخونی یا کتابتو میاری مامان واست میخونه یا اینکه خودت میاری و با شیرین زبونی واسه مامان تعریفش می کنی  . مثلا" کتاب چوپان دروغگو را میاری و برای مامان ورق میزنی و میگی ماما نینا آ = نی نی گریه میکنه . یا آپو هام = هاپو بع بعی ها را داره میخوره  . کتابخونه پسرم کتاب دورا را خیلی دوست داری . برنامه آموزشی دورا را هم دوست داری و نگاه میکنی . این هم سی دی آموزشی است که بعد از انیشتن کوچولو برای شما میذارم و کار کردن با بن بن بن فارسی و انگلیسی . ...
30 فروردين 1392

لحظه های شیرین با توبودن (9) از 19 تا 21 ماهگی

دایره کلمات پسرم نان= نان . مالالا=؟ نشون دادن آرم یا لگو شبکه های  تلویزیون  . آبالا=؟ آبیده= خوابیده . نینا= نی نی . ده= عدد ده . دو= عدد دو .س= عدد سه . بس یا bes =بیست وقتی میگم منو چند تا دوست داری اول میگی ده بعدش میگی بس . تق تق = ترقه و خاطرات آتش بازی چهارشنبه سوری . هام = نشان دادن با دست منظور غذا خوردن . میچه= مورچه . هوپتر = هلیکوپتر . پیشه = پیشی . هاپه = هاپو . بعبع = ببعی . آننا یا آته = آتنا . لالا = خاله . لا لا =لالا کردن . اماسلا یا آقای همسایه که وقتی شما تو ساعت غیر معقول از ما میخواید جارو برقی را روشن کنیم ما همم یگیم اقای همسایه دعوامون میکنه . ف یا برفک تلویزیون که شما ازصداش میترسید . تس یا tes = تیز که ب...
25 فروردين 1392

13 بدر 1392

13بدر با مامان جون و پدر جون و دایی و خاله ها و  خانواده خاله ی مامان و دایی مامان رفتیم باغ جواهر پشت خونه ی پدر جونینا به صرف کوفته تبریزی و کلی به شما خوش گذشت .و همه با هم روز طبیعت را جشن گرفتیم . در حال توپ بازی قربون سالاد خوردنت برم شیرین عسلم. ...
25 فروردين 1392

سال نومبارک

پسر عزیزم عیدت مبارک ؛ امیدوارم همیشه شاد و سلامت و سعادتمند و خوشبخت در پناه خدای مهربان باشی ومن آرزومند آرزوهای تو .جانان من تو را از جان دوست تر میدارمت . ...
1 فروردين 1392

لالایی مامان واسه پسرش

لالا لالا لالایی . عزیز دل مامان لا لایی ؛ توی خواب قشنگت ماه و ستاره ها را با خورشید خانومی میبینی . واسه مامان و بابا ستاره ها را آروم می چینی .لا لایی بخواب یه خواب شیرین  لا لایی  . وقتی میخوام بیدارت کنم میام کنارت و نازت میکنم و میگم : صبح شده عسل مامان بیدار شو  . بگو ببینم خوابیده بودی خواب چی دیدی ماه و ستاره  ؛ خورشید خانومم تو خوابت دیدی واسه مامان و واسه بابایی ستاره چیدی ... چرا نچیدی باید میچیدی ... بعدش هم یه عالمه بوس بیدار باش . شاعر : مامان امیرحسین ...
22 اسفند 1391

لحظه های شیرین با تو بودن (8)

پسر عزیزم 20 ماهه شدی با یه عالمه شیطونی و شیرین بازی . پسرم عاشق شهر بازی رفتن و تاب بازی و ...دندونهای نیش بالایی دارند کم کم در می آیند .کلمه های جدید پسرم ک بلز ، هپو یا هاپو ، ممون یا میمون ، باز که مثلا" میگی درو باز کن . خاله لیلا را لی لا صدا میکنی و میگی لی لا ؛ لی لا . عمه گفتن را خیللی دوست داری خیلی شیرین عمه را صدا میزنی . اسم مامان را بلدی بگی میگی: آذر . قربون دای گفتنت برم ريال یه روز از خواب بیدار شدی گفتم خواب چی دیدی گفتی دای .داری سعی میکنی به حرف زدن روابط عمومی پسر م خیلی خوبه وقتی هم سن و سالهای خودتو میبینی کلی ذوق میکنی و میگی نینا یا نینی و به طرفشون حرکت میکنی عاشق کار کردن با ماجیک و مدادی که روی دیوار ها نقش میزن...
22 اسفند 1391

لحظه های شیرین با تو بودن (7) تولد مامان

سلام پسر نازنینم ورودت به 19 ماهگی مبارک باشه .  19 بهمن تولد  من یعنی مامان شما بود و یه جشن کوچولو گرفتیم . تغییرات پسرم تو این ماه اینکه دندون پیش پائین سمت چپت 5 روز پیش نوک زد و داره کم کم در میاد . پسر عسلیه مامان خیلی شیطون شده و بازیگوش .عاشق آشپزی کردنی و هر روز قابلمه و قاشقتو میبری روی میز عسلی که گاز فرضیت هم هست میزاری و شروع به آشپزی میکنی خیلی هم تخیل داری نازنینم . دست میزنی به قابلمه و سریع عکس العمل نشون میدی و میگی داغ داغ ؛ انقدر شیرین زیر گاز فرضیتو کم میکنی که مثلا" غذای شما نسوزه . این علاقه ی شما به اشپزی  بیشتر به خاطر اینکه بابا تو خونه آشپزی میکنه و شما هم یاد گرفتی و لذت میبری . پسر نازنینم بعد از و...
21 بهمن 1391

لحظه های شیرین با تو بودن (6)

پسر نازنین مامان کم کم داره حرف میزنه واژه ها جدید ادا میکنه از بین اعداد ده را میگه اسم خاله لیلا را میگه لی لا . اینطوری اسم عمه جون را هم میتونه بگه عمه لی لا  . وقتی میخواد ما جایی بشینیم میره با دستش میزنه روی زمین و میگه ب ب یعنی اینجا بشین . بعضی اوقات بابا را بابائو صدا میکنی که ما به شوخی میگیم بابائو بر وزن کاکائو  . با آهنگ میرقصی شیرین و جدیدا" آواز هم همراهش میخونی . امروز خونه ی مامان جون سنتور خاله لیلی را مینواختی و آواز میخوندی . قربونش برم شیرین عسل مامان را . یک ماه پیش ماه را تو آسمون نشونت دادم و گفتم ماه از آنروز هروقت میریم بیرون آسمون را نشون میدی و میگی : ماه ماه . الان کاملا" اعضای بدنت را میشناسی و ب...
21 دی 1391